عیبگذار
کتاب «شورآباد و قندآباد» باز کردم و شروع کردم به خوندنش.
بدون اینکه کتابو زمین بذارم همهشو خوندم و لذت بردم. مخصوصاً نمایشنامه دوم که آن دو زن کودن روستایی حالم را بههم زدند با نادانیشان و البته که هنوز هم چنین آدمهایی وجود دارند و پیدا میشند تا به نحوی با نادانی خود به دیگری آسیب بزنند.
شکیلا هم نگویم چهقدر دیوانهام کرد با آن مغز خُرد نخودیاش که بر عالم و آدم عیب میگذاشت و فکر میکرد یک دراز از آسمون افتاده و او تنها خودش است…
(یادداشتی بر کتاب «قندآباد و شورآباد»، به قلم زهرا رضایی با نام هنری «زارا خزان»، بیستم آذرماه 1400)