نجیبه فیروزی
«نجیبه فیروزی»، داستاننویس اهل افغانستان، مهاجر در سمنان، متولد 1371 خورشیدی، دانشآموخته مدیریت دولتی.
سال 1396 در کارگاه داستان(جشنواره قند پارسی) با او آشنا شدم. هنرمندی است که از همان سال با کارگاههای #مهدی_زارع در سمنان داستان مینویسد. برگزیدهی جشنواره کبوتر حرم در سال ۹۶ ، جشنواره خاتم در سال ۹۷ و رتبه نخست جشنواره خاتم در سال۹۹ است.
داستان کوتاه «زیر باران تابستان» از او در مجموعه داستانهای جشنواره قند پارسی 96 چاپ شد، مجموعه داستانی که به همین نام منتشر شد.
«خُشکآوی»
نجیبه فیروزی
کلکین اتاق باز است. سیدحاجی صدای مردها را می شنود و چشمانش میچرخد به سمت در حاولی. میبیند که نبی زوار چیزی را به زنش نشان میدهد و با آب و تاب چیزی را میگوید. همه دمِ حاولی سیدحاجی ایستاد شدهاند. زن سید آنها را راهنمایی میکند به داخل اتاق سیدحاجی. صدای نبی زوار میآید که به زن سیدحاجی میگوید: «خودش گفتَه که شفا میدَه».
بعد با انگشت به مردی که لنگی سیاهی بر سرش بود و میان مردها ایستاد شده است اشاره میکند. کریم عرق صورتش را با دستمال گردنیاش میگیرد.
_ها خاخاخاخاخالَه .. ما همَه از، از، از، از پشت سید حاحاحاحاجی دِق شدیم. از، از، از، از همو خاخاخاخاطر خواستیم اول سیدحاجی ششششفا پیدا کنَه.
چند کبوتر روی دیوار حاولی سیدحاجی، خیره به آنها نشستهاند. صداها بلندتر میشود . زن سیدحاجی تهِ دلش خوش میشود که بلا گُم خواهد شد. جلوتر میرود که مردها پشت سرش بیایند داخل. در چهرههای قرمز و آفتاب سوختهی همهشان نگرانی دیده میشود.
سیدحاجی در جاگهاش خوابیده است. سر و صدا را که میشنود چشمهایش را باز میکند. مردها که یکی یکی مینشینند، نبی زوار صدایش را صاف میکند.
_وارخطا نشو سید. خدا بلا ره از سرت دور کُنَه.