صادق هدایت در تاشکند با عبدالحی حبیبی
«عبدالحی حبیبی» تاریخشناس و پژوهشگر نامدار افغانستان «صادق هدایت» را در سال1324 خورشیدی، در مراسم 25 سالگی تأسیس «دانشگاه تاشکند» دید و بعدتر در سال1361 خاطرهی دیدارش را به خواستهی «رهنورد زریاب» نگاشت و زندهیاد زریاب سال1363 همان خاطره را با قلم و بیان توضیحی خویش نشر کرد و نامش را «یک ماه با صادق هدایت» ماند.
چشمدیدها و توصیفهای حبیبی از هدایت خواندنی است که بخشی از آنها را شریک میشوم:
«صادق هدایت» جوانی نحیف و میانهقد بود. اعضای متناسب و چهرهی نیکو، معصوم و خوشایندی داشت. غالباً لباسهای تیره میپوشید. موهای سرش بسیار سیاه بودند و بروت های کوچکی هم داشت.
مردی نظریهپرداز و درونگرا
من هدایت را مردی یافتم بدبین که به زندهگی دلبستهگی چندانی نداشت. سحرگاهان، پیش از صبحانه، بادهی تلخ مینوشید و صبوحی میکرد. پس از آن هم اگر دست میداد، دریغ نمیورزید. اگر کسی پندش میداد:
– تو جوان هستی… مبادا به تندرستیت آسیبی برسد!
در پاسخ میگفت:
– آقا، زندهگی ارزشی ندارد و به این قیدها و پرهیزها هیچ نمیارزد. من چونی زندهگی را از چندی آن بیشتر دوست دارم!
هدایت، ماده و ماورای ماده، هردو را به سُخریه میگرفت.
او سخت آزاداندیش و بیباک بود.
میتوانم گفت که مقدمهی انتقادی او بر رباعیات خیام، که نسخهای از این کتاب را به من به یادگار سپرد، از دیدگاه نقد، پژوهش و آزاداندیشی، ارزش فراوان دارد و نیز میتواند در شناخت اندیشههای خود این نویسنده پرتوان ملاک خوبی باشد.
هدایت پیکر نحیف و ظاهر آرام داشت؛ ولی هنگام مقابله با خصم، هیچگاه خودش را نمیباخت و با جِدّ یا هزل پاسخ طرف را میداد. با این همه، هیچوقت او را عصبانی ندیدم.
من در صادق هدایت هیچگونه عجب و خودستایی ندیدم. فروتن، اما بدبین بود. با این هم، با آشنا و ناآشنا، با جبین گشاده سخن میگفت. از شاعران درباری و مدیحهسرا سخت بدش میآمد و خیام را به نسبت صراحت لهجه و نیشخندهای شکاکانهاش بسیار دوست داشت.
/ یادداشتی از مرتضی شاهترابی/