ایده «نسلبندی داستاننویسان» از «دیده نشدن برخی نویسندگان جوان» بیرون آمد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) در قم، شاهترابی، بررسی نسلبندی داستان نویسان ایرانی را بحثی از جنس مباحث نقد ادبی و تاریخنگاری ادبیات داستانی معرفی کرد و گفت: مباحث تاریخنگاری میراث ادبیات داستانی ایرانی را برای نویسندگان و خوانندگان امروز نمایان و به داستاننویسان جوان کمک میکند بدانند در کجای کار قرار گرفتهاند و چه نسبت و جایگاه داستانی و هنری با نویسندگان پیش از خود دارند.
شاهترابی در ادامه به چرایی پیدایش نسلبندی نویسندگان در ایران پرداخت و گفت: نسلبندی داستانی در واقع قرار دادن یک تعداد از نویسندگان همدوره در یک گروه کلان به نام نسل است. این دستهبندی و جریانشناسی، وظیفه منتقدان و مورخان ادبی است، اما نسلبندی داستان نویسی ایرانی به دست منتقدان ادبی صورت نگرفت، بلکه عدهای از داستان نویسان جوان دهه شصت و هفتاد که از دیده نشدن آثارشان و سیطره سنگین نام و نشان داستاننویسان پیشتر از خودشان بر داستان نویسی ایرانی ناراضی بودند، ایده نسل بندی داستان نویسی را پیش کشیدند و گسترش دادند و به مفهومسازی «نسل سوم» رسیدند.
این منتقد ادبی یادآور شد: در اواخر سال 1368 در آستانه نشر «مجله گردون» به دست عباس معروفی، منصور کوشان و تعدادی از نویسندگان هم نسل و همدورهایاش از جمله شهرنوش پارسیپور، غزاله علیزاده، محمد محمدعلی، امیرحسن چهلتن، یارعلی پورمقدم، اصغر عبداللهی و بیژن بیجاری گرد هم آمدند و درباره آمدن نسل سوم داستان نویسی و ویژگیهای این نسل صحبت کردند و تصمیم گرفتند هرکدام نظر خود را در مصاحبهها و مقالهها بنویسند و به نسل سوم که خودشان از همان نسل هستند، هویت بدهند.
شاهترابی در ادامه همین بحث افزود: ظاهراً این افراد نگاههای خود را درباره این نسل بندی به هیات پنج نفره کانون نویسندگان آن زمان یعنی سیمین بهبهانی، محمود دولتآبادی، هوشنگ گلشیری، رضا براهنی و جواد مجابی ارائه کردند که آنها در یک فرصت و جایگاه مناسب آن را طرح و عمومی کنند، اما از طرحشان استقبال نشد و مدتی بعد منصور کوشان در هجدهم شهریور 1369 در سالمرگ جلال آلاحمد به نمایندگی از دوستانش بحث نسل سوم را به طور رسمی ارائه کرد.
وی بیان کرد: منصور کوشان و دوستانش ایده نسل بندی داستان نویسان ایرانی را مطرح کردند و داستان نویسان ایرانی از سال 1300 تا 1330 را نسل اول، 1330 تا اواخر دهه 1350 را نسل دوم و از اواخر دهه پنجاه به بعد را نسل سوم نام نهادند.
این داستاننویس با مطرح کردن نظر منصور کوشان گفت: کوشان معتقد بود اگر شعر و داستان معاصر را یک کوه یخ فرض کنیم، دو سومش در گرو آفرینش نسل بعد یا به زعم خودش نسل سوم است که به دلیل انقلاب و جنگ و کوتاهی دستاندرکاران فرهنگ و ادبیات، پنهان مانده است. نسلی که آثارشان ملی و بومی است و ادبیات دیگری به جامعه معرفی میکند.
مرتضی شاهترابی در بخش دیگری از مباحثش ایده و کوششهای کوشان و داستان نویسان هم نسلش برای داستان نویسی ایرانی موثر برشمرد و تصریح کرد: تا مدتها در این رابطه کتابی نوشته نشد اما از اوایل دهه هشتاد کتابهایی با نگاه به همین مفهوم سازی نوشته و منتشر شد که میتوان به کتاب «نسل سوم داستاننویسی امروز» نوشته یوسف علیخانی، «22 داستان کوتاه از داستان نویسان نسل سوم» و «زنان داستان نویس نسل سوم» نوشته جمال میرصادقی، «خانه سوم داستان» نوشته حسین آتشپرور و «جریان چهارم؛ مروری بر آثار نویسندگان نسل چهارم داستان نویسی ایران» نوشته کاوه فولادی نسب و همکارانش اشاره کرد.
وی در پایان نسلبندی داستان نویسی ایران و مفهومسازی نسل سوم در دوره خودش را یک اقدام جسورانه و اثرگذار دانست و اضافه کرد: این موضوع کاستیها و ضعفهای مبنایی و روشی داشت و دارد. در تاریخ نگاری معمولاً هر بیست سال را یک نسل انسانی و تاریخی در نظر میگیرند، اما در نسل بندی داستان نویسی ایرانی بازه زمانی ثابت و مشخصی مبنای تقسیم بندی نیست و به نظر میرسد تحولات سیاسی یا اجتماعی ملاک و معیار قرار گرفته است. از طرف دیگر، نسبت به داستان نویسی ایران در دوران مشروطه و پیش از 1300 توجهی نشده است.