انسان افغانستانی در سینمای ایران
اهمیت سینمای ایران
بپذیرید یا نپذیرید سینمای ایران با همه فراز و نشیبهایش از دهه شصت تا کنون نقش مهمی در ساختن نگاه و فهم تماشاگران خود از جامعه ایرانی داشته است و به گمان من هنوز هم این نقش را دارد گرچه به قدرت پیش نیست، سینمایی که در دل خود چند پاره میشود و یکپارچه نیست و طیف متنوعی از فیلمهای گیشهای و جشنوارهای و سفارشی و تجربهگرا را باهم دارد.
فیلمهای ایرانی درباره مردم افغانستان
سینمای ایران نخستین بار در دهه شصت به انسان مهاجر افغانستانی نگاه میکند و دربارهاش فیلم میسازد. فیلم سینمایی دلم برای پسرم تنگ شده و سینمایی بایسیکلران نخستین تولیدهای سینمای ایران درباره مهاجر افغانستانی است گرچه پیش از آن انسان مهاجر در پس زمینه برخی فیلمهای سینمایی ایران مثل دستفروش حضور داشته است و محور فیلمنامه نیست. از آن سالها تاکنون نزدیک به چهل فیلم سینمایی در سینمای ایران ساخته شده است که انسان افغانستانی شخصیت اصلی یا شخصیت فرعی یا حتی سیاهیلشکر آن است.
متفاوتترین فیلم
فیلم سینمایی دلبران از نگاه من متفاوتترین و جسورانهترین فیلم سینمای ایران درباره انسان افغانستانی، به خصوص مهاجر است. این فیلم که نویسندگی و کارگردانی ابوالفضل جلیلی است سال 1379 خورشیدی ساخته شد و جوایز جهانی برای کارگردانش آورد، اما در گیشه سینماهای ایران جایی نیافت و دیده نشد. نوجوانی از افغانستان شخصیت اصلی این روایت است و برای کار به ایران مهاجرت کرده و در یک قهوهخانه مرزی در جاده دلبران کار میکند. این فیلم بعد از بیست و چند سال هنوز هم دیدنی و جسورانه است و مانندش ساخته نشده است.
حاشیهنشین
صادقانه بگویم: انسان افغانستانی در تمامی آثار سینمایی ایرانی، انسان فرودست و پایین مرتبهتر از انسان ایرانی نشان داده شده است. حتی اگر جغرافیای روایت فیلم در افغانستان بوده و سرگذشت انسان افغانستانی را در آنجا میخواهد روایت کند. روشن است که این نگاه درباره انسان افغانستانی مهاجر آشکارتر و فرودستانهتر است، به گونهای که تیپ انسان مهاجر افغانستانی در سینمای ایران را چشمبسته میتوانید تصور کنید و توضیح بدهید تیپی که فقر، فلاکت، زیردستبودن و خصایصی نظیر آن شاخصههای اویند.
کارگر بدبخت مهاجر
فقط کافی است اندکی به این فیلمها دقت کنید تا ادعایم را تایید کنید: سینمای ایران هر مهاجری که برای تماشاگر خودش میسازد یک مهاجر بیسواد و فرودست از طبقه کارگر است. کارگری ویژگی تیپیک مهاجر افغانستانی در سینمای ایران است حتی اگر او شخصیت اصلی فیلم باشد بگذریم از مواردی که حتی شخصیت فرعی هم نیست و فقط محض لگد خوردن و فحششنیدن میآید تا با تحقیرش تماشاگر لحظههایی هرچند کوتاه بخندد.
کلیشه مهاجر نگونبخت
دقت کردید؟ حتی در آثار روشنفکرانه و مستقل سینمای ایران هم کارگردانها گرفتار بازتولید همان کلیشه مهاجر نگونبختند، همان انسان فرودستی که کارگر است و با ویژگیهای تیپیک خود معرفی میشود. شگفتآورتر اینکه حتی کارگردانان و فیلمسازان افغانستانیتبار سینمای ایران یعنی برادران محمودی هم نمیتوانند از این کلیشه گذر کنند و آگاهانه یا ناآگاهانه او را در همان چارچوب و کلیشهها بازآفرینی و معرفی میکنند. برای نمونه سینمایی چند متر مکعب عشق و سینمایی رفتن را به یاد بیاورید.
ایستایی سینمای ایران
متأسفم بگویم و اقرار کنم: سینمای ایران در نگاهش به انسان مهاجر هنوز بعد از چهل سال پرداختن و تولید سینمایی کمجان و ایستاست. این سینما هنوز مهاجر را یک تیپ میبیند و در بهترین شکلش خصیصهای تازه به کارگریاش میافزاید تا با همان چاشنی خودش را نوآورانه نشان بدهد. این چاشنی گاهی عشق است و گاهی ایدئولوژی و گاه چیزی دیگر. به همین سبب نسبت مناسبی با تماشاگر افغانستانی و مهاجر خود برقرار نمیکند و شکست میخورد حتی اگر جوایز جهانی یا کشوری گرفته باشد و حمایتهای سازمانی و غیرسازمانی داشته باشد.
دیوارکشیدن بین ایرانی و افغانستانی
کدام فیلم ایرانی را میشناسید که در آن بین انسان ایرانی و انسان افغانستانی دیوار کشیده نشده باشد و هردو را مثل هم ببینیم و در یک سطح و جایگاه اجتماعی؟ شما را نمیدانم، اما من چنین فیلمی نمیشناسم و به همین خاطر معتقدم سینمای ایران به شکل آشکار و ناآشکار بودن دیوار بین ایرانی و افغانستانی به خصوص مهاجر را تثبیت میکند و جز در مواردی معدود تصویر و روایتی برای عبور از این دیوار و شکستن آن نمیدهد، بلکه حتی عبور از این دیوار را ناممکن و ناکام نشان میدهد.
روایت تازه
میگویم: بازتولید کلیشه و تیپ مهاجر نگونبخت در سینمای ایران به سطح اشباعشدگی و ملالت رسیده است. کارگردان کاربلد امروز کسی است که روایتی تازه و شخصیتی دیده نشده از انسان مهاجر نشان بدهد. این را هم تأکید میکنم که سینماگران زمانهشناس میتوانند با شکستن دیوار ساختهشده بین انسان ایرانی و افغانستانی تماشاگران خود را افزایش بدهند و فروش خود را در گیشه تضمین کنند. تماشاگر امروز سینمای ایران روایت تازه میخواهد و از روایتهای کلیشهای خسته است.
/سید مرتضی حسینی شاهترابی/